جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۲
تولدمه...
24 سالگی زاویه ی دقیقی نیست، اما وارد شدن به بیست و پنجمین سال زندگی، دقت آدم رو بالا می بره..
ساعت یک رب مانده به 12 شبِ 11 بهمن، و شاید حدود یه ساعت و 24ساله که از میلاد من می گذره که به دنیا اومدم و پشت اتاق عمل(!) یک نفر مشتلق دختر بودنم رو گرفت و من همیشه حس خوبی می گیرم از این اتفاق، حتی حالا که موهای شقیقه ام ریز ریز دارن سفید می شن و عمرمه که داره زود رنگیِ موهامو ازم می گیره و این امیده که دوست داشتنی می کنه زندگی ای رو که رنگی باشه، پر از حس خوب باشه، پر از حسای خوب، پر از دوستای خوب تر، مجازی و حقیقی... و تهش برسی به یک خانواده ای که دوستت دارن.. و نیما کوچولو شیرینی به دست بیاد برات تولد تولد بخونه و مبارک مبارک بگه،. و اینا هیچی نیست جز حسای خوبی که الان، تو اولین ساعتای بیست و پنج سالگی ام دارمشون..
آرزو می کنم همه ی آدمای دنیا لبخندشون از تهِ دل باشه... گریه شون از سر شوق... دستاشون پر از محبت و چشماشون پر از شیطنت های کودکانه...
از همه ی دوستام، به خصوص نازنینِ عزیزم(عطر تــــــــــــــــو)، منای نازنینم(بانو میم) و داداشیِ بهمنی مون(توت فرنگی) بابت تبریک تولدم یا پست تولدم تو وب هاشون، ممنونم... :*
+ با گوگل کروم، اینترنت اکسپلورر، اُپرا... می ام، ولی نمی تونم لینک ثبت کنم تو بلاگفا! چرا؟؟؟؟؟؟؟ کمککککککککک..