جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹

نباید ها...

چرا ما ادما گاهی کسای رو دوست داریم که نباید...

وابسته ی کسای میشیم که نباید...

کسای دوستمون دارند که نباید...

یا کسای که دوستشون داریم و دوست داریم باهاشون باشیم نباید....

چرا گاهی همه ی نباید ها یه جا جمع میشن؟

چرا به نباید ها می رسیم؟

یه روز که این نباید ها هنوز زیر ابرا بودن اومد. آهسته ی آهسته

و یه روز که حضورش رو کاملا حس کرد ابرا باریدن

نباید ها رو ریختن سرش و اون هم با تمام وجودش اونها رو حس کرد لمسشون کرد

این وسط مقصر کیه؟

شاید خودش. باید یه نگاهی به آسمون  می انداخت که متوجه ابری بودنش می شد ...

شاید هم تقصیر اون بود .اونی که هیچ اعتقادی به نباید ها نداشت .

فروید میگه شخصیت انسان شامل خود .فراخود و نهاده .مثل اینکه اون فقط نهادش فعال بود و گاهی هم خودش...انگار فراخودی نداشت ...

و شاید باز هم به قول فروید در حال واپس زنی خودش بود .

چرا نباید ها شکل می گیرن؟

به خاطر فراخود

چرا بعضیا فراخودشون از کار می افته؟

به دلیل اینکه نهاد انگیزه بیشتر ی داره.

فراخود که میدونین چیه؟یعنی وجدان اخلاقی...

...

پی نوشت:به کسی توهین نشه...درسامو مرور کردم...

                                                                         سعیده

سعـــیده |