شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

قلکٍ قُلی

شبیه قلک بچه گی هایم که تهش را سوراخ کردم تاباز هم بعد از خالی شدن زیبا بماند گوشه ی اتاقم، شده ای!

دیگر نمی شود حرفی به دلت بسپارم، اما هنوز هم دوستت دارم! امید دارم که حداقل از این بودن های تو خالی ات خسته نشوم که ممکن است مانند همان قلک زیبای بی تَه! وَ سَردار، وقتی دوستم می گوید آن را به من بده، بدمش!

اشتباه کردم! باید این جمله را همیشه تکرار می کردم  " بین خودمان می ماند؟ "

سعـــیده |