چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱
با زمین(5)
زمین: سعیده تو ام؟
من: من چی؟
زمین:تو ام سر به سرم می ذاری؟
من: نه جونم، خواستم فضا رو عوض کنم! دیگه چه خبر؟خب زورش نمی ر
زمین: بابا من که هر چی بگم ناله اس،تو چه خبر؟خوبی؟ خوشی؟
من: ای بد نیستم...تعطیلاته دیگه،می گذره، خوب یا بد می گذره، مسافرت که نشد بریم، تو خونه ایم دیگه، گاهی می ریم یه جا عید دیدنی و گاهی میان خونمون بازدید، تلویزیون هم که قربونش برم برنامه های روتین پخش می کنه و داره نهایت تلاشش رو برای جذب مخاطب انجام می ده! شب عید هم که مث اینکه غوغا کرده، از بس بازیگر و خواننده و کلا هنرمند آورده، این شبا هم که تلویزیون همه جوره داره با سریال هاش سر مردم رو گرم می کنه! البته این فیلم سینمایی هاش گاهی جالبن، البته فیلم سینمایی رو که نمی شه تو تلویزیون دید! سینما می خواد دیگه، البته چشت روز بد نبینه یه فیلم شب عید دیدم حالم چنان گرفته شد که نگو و نپرس
زمین: چی بود مگه؟
من: اسمش خرس بود، یه جورای مستند گونه بود،یکی از خرسا داشت غذا پیدا می کرد،صخره شکست و افتاد روش! بچه اش می دونست داره یه اتفاقی می افته اما نمی تونست چه طوری به مامانه خبر بده،خلاصه که خرسه افتاد زیر صخره ها و بچه اش تا این اتفاق افتاد اومد سمت مامانش، اولش سعی کرد سنگا رو بندازه کنار اما سید! خوابید کنار مامانش( یه جورای سعی کرد تنش به بدن مامانش باشه) عین یه بچه ی از همه جا رونده شده بق کرده بود و داشت ناله می کرد و صداش عجیب رو اعصاب آدم بود... خلاصه کنم زمین جان، یاد اون خرسا افتادم که اون آدمه ... (فحش ندم بهتره!) به چه شکلی کشتشون...اشکم در اومد به خدا...
مثلا عیده ها چی دارم می گم
زمین: بزار خودت بگی،تازه به من هم تیکه می اندازی!
من: (خودمو می زنم به اون راه!) هیچی دیگه این روزا سرم گرمه،سعی می کنم شاد باشم و به یاد دوستام باشم، الانم دارم رادیو گوش می دم. روزا برام عادی ان اما خب سعی می کنم چون تعطیلاته،چون اسمش عیده، چون همه به هم می گن عیدت مبارک(منم بگم عیدت مبارک)، چون همه شادن(منم بخندم)، چون همه عیدی می دن(خب می دن دیگه این یکی رو می گیرم!)، چون همه ی اونای که عین ما تو خونه ان و جایی نرفتن مسافرت، منتظر شنیدن زنگ خونه باشم و گاهی هم یکی رو از انتظار در بیاریم، چون ...
زمین: بسه دیگه سعیده چی داری می گی؟
من: چی گفتم مگه؟ دارم میگم عین همه ام.بد گفتم؟
زمین: یعنی تو شادی عین بقیه؟ عین بقیه می گی حالت خوبه و چه می دونم می گی عیدت مبارک؟سعیده کسی عین تو نیستا!یادت هست؟راستی پروفایل جدیدت مبارک
من: ممنون
زمین: تو اون پروفایل قبلیه یادت رفته گفتی نیست مثل من؟ سعیده چی شدی تو؟
من: هیچی، حالم خوش نیست! یه ثانیه قبل از عید و یه ثانیه بعدش برام فرقی نداشت! یا حداقل زیاد حسم سر جاش نیست. خیلی وقته این طوری ام، حسم ته کشیده انگار!بی خیال زمین جونم،یاد بچگی هامون بخیر،نمیدونم سر نسل ما چی اومده که اکثرمون دلتنگ بچگی هامونیم(البته تو اینم عین بقیه نیستم) باید یه جوری سرم گرم باشه یا نه؟ دارم سعی می کنم حالم خوب شه...این روزا دارم تلاش می کنم دوچرخه بخرم بگردمت، البته کی جور بشه نمی دونم اما خب تلاشش رو می کنم.
زمین: خب خدا را شکر، یکی یکی داره آرزوهات بر آورده می شه. چه خوب. بیا منو ببین چه قدر خوشگلم اون وقت بی خیال این دنیا به خدا نزدیکتر می شی وقتی بزرگی اش رو می بینی و دنیا برات یه ذره می شه.
من: من همه ی تلاشمو دارم می کنم، عیدیهامو دارم جمع می کنما!!!! دیگه ببین چقدر تلاشم زیاده!
زمین: عزیزم تلاشت ستودنیست! خب دیگه سعیده جان خیلی حرف زدیم، منو از گشتن انداختی! اگه کاری نداری دیگه من برم ...
من: نه عزیز جان، کاری ات ندارم، فقط این نزدیکای ما یکم دیر تر گرم شو تا امسالو دیگه چغاله بادوم داشته باشیم. یا حداقل هی سر و گرم نشو جون من، پارسال از بس سرد و گرم شدی همه ی شکوفه هات تو باغ ننجونم ریختن! بعدشم اینکه تو این روزا که داری ناز می شی و من خیلی بیشتر دوستت دارم، امیدوارم هم نوع های من بیشتر دوستت داشته باشن و بیشتر عزیزت بدارن و همونی بشن که تو می خوای، تو ام وقتی داری با خدا حرف می زنی یادت از ماها نره....
زمین: منم شما ها رو دوستت دارم، انشاالله سال خوبی داشته باشیو حست همیشه پویا باشه و دور منم بچرخی... فعلا بدرود که خیلی دیرم شد!.