یک جور خود کم پنداری غریبی دچارم شده که داره منو با خودش می بره اون ته ته ها!
سعـــیده
|
•
درباره وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم... 5 ته خیال خفته ام نوشتم شهر شلوغ پلوغ و ندانستم که روزی چنین شودروزگارم که شلوغی مغز فنــــدقی ام مجنون کند دل بیقرارم را که نباشد صبر و قراری، کنون قدم در شهر شلوغی نهاده ای که در و دیوارش بوی دلتنگی های شبانه ی دخترک بیست و چند ساله ای را می دهد که حس هـای بی سر و تهش، نگاشــته شده روی این صفحه های سپـیدو ملس کـه خـالی شـده باشـد گـوشـه ای از ایـن شلوغی و ترافیک سنگین آدمهای ذهـــن که بی مهابا در هم می لولند و انگار مقصد را گم کرده اند و این تنها مقصود سعیده ی ایــن شـهـر شـده اسـت، کـه هــدفــــــــ رسیــدنی است نه منظره ای دیـــــدنی مینویسم تـا یـاد بگیـرم نوشتـن را در پنـاه خدایی که قلم داد دسـت آدمش....شاید آدم شدم "پرواز بهانه ی من است برای رهایی" و زمستان تنها سردی دل های شکسته را تـداعی نمی کـند، سپـیـدی اش رنـگ تمام بودن های بی ریاست
آدرس قبلی وبلاگم، که هیچی ام توش نبود، هک شده، گفتم که گفته باشم!
کپی مطالب این شهر با ذکر منبع، نشانه ی شخصیت شماست!