یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۰
دلم تنگیده...
بسم الله الرحمن الرحیم
اگه همیشه یادت باشه که خدایی هست دیگه نیازی نداری دلتنگیتو با هر کسی!با خودش! یا یادش! پر کنیو بعدش پربشی از حس پوچی که وای بر من ....
خدا یا تو این روزا حتی اگه در گوشاتو گرفتی صدامونو نشنوی(که مهربونی هات میگه این طوری نیست)خودت دستمونو بگیر ببر پیش خودت خودت نزار نگاهمون چپ بشه.خودت زبونمون رو حفاظت کن.خودت گوشامون رو حفظ کن ...
داره اذان میگه تلویزیون....
دوستانی که این روزا روزه اید التماس دعا....
طرف داشته میرفته مکه که نرسیده بهش زنگ میزنن(یکی که از همه جا بی خبر بوده و نمیدونسته اونا دارن میرن مکه)بچه هات تو راه برگشتن از بدرقه تصادف کردن.تو فرودگاه جده نرفته بر میگردن ایران
حالا یکی این وسط مثلا میخواست براش دل بسوزونه که چی:حالا خوبه پسرش چیزیش نشده دخترش ۱۳ سالش بوده که مرده! (یه چیزی تو مایه های اشکال نداره دختره مرده .اما خدا را شکر پسره فقط شکستگی داره و نمرده...!)
ما کجاییم؟عهد جاهلیت؟!!!
شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰
این پست برای دل بیچاره و فلک زده ی خودمه ...
یه حس غریبی دارم.از اون حسای که دلم میخواد بشینم یه جا و هی گریه کنم.از گوشه ی خفه ی اتاقم بدم میاد .دلم میخواد یه جا باشم که نفسم رو بند بیاره.نه که بمیرم نه فقط نفسم رو بند بیاره یه لحظاتی رو نفس نکشم ... شاید قدر این نفسم رو بدونم.دلم میخواد یه جایی مثل گلستان شهدا باشم.نمیدونم یاد فکه افتادم.دلم میخواد بیفتم تو اون گوداله و هی فکر کنم... چی شده که ما اینجاییم و اونا اونجا چی شده که یادمون میره اونا کی بودن... چرا الانمون اینطوریه.تا کی باید دور خودمون بچرخیم و نفهمیم که چه گلی (خاک و آب منظورمه)به سرمون بگیریم...چرا داریم دور دنیا میچرخیم و هیچی از این زندگی ور نمیداریم.گاهی یه چیزای دلتنگمون میکنه اما فقط چند دقیقه اس.شاید هم چند ساعت .بعدش یادمون میره . دلم میخواد برم یه جا بشینم خلوت کنم گریه کنم بخندم زار بزنم قهقهه بزنم کسی هم گیر نده که چته چرا اینطوری میکنی یکم با خودم کنار بیام بعد بیام قاطی ادما ادم وار زندگی کنم نه اینی که الان هستم نمیدونم چی کاردارم میکنم.همین طور دورخودم ول میگردم و خبری از خودم ندارم گم کردم خودمو به خودم که نگاه میکنم حس میکنم خالی ام هیچی نیستم...تهی
خدا هنوزم هوای منو داری؟کاش دلتنگیامون حداقل خدایی باشه
دلم میخواست الان یه جای زیارتی باشم.اما میگن دل ادم باید طلب کنه.نمیدونم چم شده حس میکنم زبونم میگه همیشه اما دلم... اصلا وای به حال دلم.حس میکنم دلم دیگه دل نیست... حواسش به من نیست.دوست دارم به شماره افتادن نفسام رو حس کنم...
خدا خودش میدونه منظورم چیه....
و یه آرزو :خدا جون میشه دلمو بگیری یکی دیگه بهم بدی؟آخه این یه جوریه.هر چی به نور چشم ایران میگه منم راه بده جوابشو نمیده....
پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۰
یه عکس لحظه ای و باز مارمولک...اما این بار از نوع اسکلت!تو مایه های خالی شده اش..!
مهم نوشت.زیاده اما بخونیدش...لطفا ..شاید جاییتون درد گرفت
باید ها و نباید های دوران عقد-گرفته شده از وبلاگ (من و زهرای خوبم)امیدوارم وقت بزارید و بخونیدش.گرچه زیاده.../اگه اهل عمل نیستین بهتره اصلا سمتش نرین....
سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۰
جوانی
تو اکنونی ! اکنونت را به فردا مسپار
حالا باش و برای فردایت بساز نه که امروزت را به فردا بسپاری و ....
جوانان ایرانی روزتان مبارک.خصوصا شما دوست عزیزی که قدم رنجه میکنی گاهی شهر منو با قدمات سبز میکنی....
به جوانان دیروز هم تبریک میگم...همونا که الان بابا هستن یا شایدم نیستن...یا مامان هستن شایدم نیستن!
دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰
وقتی منتظر آنی بودم....
پی نوشت:عکاس نیستم اما دوست دارم باشم.....اگه احیانا عکاسی از این طرفا رد شد بدم نیماد نقدشو بدونم.ممنون از نگاهتون....![]()
![]()
اینم بگم که میدونم عکس دومیه یکم که چه عرض کنم خیلی مشکل داره ام اخب دوستش دارم و گذاشتمش![]()
![]()
![]()
![]()
یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
قرار آنی با ریزه میزه ها!یه جمع زنونه مردونه!
یعد ازظهر ۴شنبه مثل هر روز که تو یه سری وبلاگا میرم رفتم تو وبلاگ یک دختر ترشیده هم رفتم ....و قرار وبلاگی اش رو تو میدون امام دیدم...
از اونجایی که ۵شنبه میخواستم برم اصفهان به خودم گفتم خوبه اونجا هم میرم....
و این شد که ساعت حدود ۲.۵ بود که رسیدیم میدون امام.(با مامان و خاله ام)از اونجای هم که همیشه دوربینم دستمه... راه افتادم دور میون امام ضمن نگاه کردن به ادما !!!!!آنی کدومه؟؟؟؟؟کی اومده انی رو ببینه؟؟؟!!!!!
عکس هم میگرفتم...
به هر کسی هم که نگاه میکردم میگفتم این اومده انی رو ببینه؟![]()
برعکس کسای که میگن تو اون ساعت ظهر کسی اونجا پیداش نمیشد اتفاقا اونقدری ادم بود که نشه تشخیص داد که کی قرار داره...خلاصه همون طور که میگشتم میدیدم یه سری ادم دور همند.اما خبری از انی نبود ..... رفتم پیش مامان اینا گفتم :ممکنه سر کار باشیم!!!!!!!!!!![]()
اما خب دوباره راه افتادم و عکس و عکس و عکس....تا رفتم کنار عالی قاپو دیدم یه چند نفری دختر و پسر کنار همند...نرفتم پیششون.چون انی بینشون نبود .من انی رو میشناختم از قبل....
رفتم تو بازاره و از یه درش دیگه اومدم بیرون و دیدم که .....
آنی با ۲۰ دقیقه تاخیر اومد![]()
با دوستاش
خلاصه بعد از ده دقیقه ای ایستادن و ننشستن(یه وخت خاکی میشدن تو چمنا!!!! البته همه راحت بودن
)
به پیشنهاد آنی همه نشستن...
البته زنونه مردونه![]()
و هر کسی یه چیزی گفت و انی هم جوابی داد....یه شخصیت مشکوک هم بود.البته از اونجایی که انی رفت تهران و پست زد معلومه که خطرناک نبود طرف![]()
خلاصه دو ساعتی خوش بودیم و در حال ذوق مرگیدگی که نویسنده ی وبلاگ خاطرات یک دختر ترشیده رو میبینم![]()
سن و سال جمع جالب بود ... از پسر ۱۷ساله بود تا همون ادم مشکوکه و یکی دیگه که نزدیک سی سال سن داشتن....
حرف جالبی که انی به من گفت برام جالب بود:این چیزا چیه میخونید برا شما زوده!!!!!!!منظورش این بود که حرفای وبلاگش برا ما زوده ....نمیدونست که دغدغه ی بعضی از جوونا این روزا عوض شده...!!!!!نمیدونم البته شاید میدونست.
تهش هم که با اجازه دوستان در کنار هم ایستادیم و چند تایی عکس گرفتیم....
پی نوشت:نیستم ۱۰ روز.دلم براتون تنگ میشه.
دارم میرم اردو جهادی.برگشتم حتما یه گزارش تصویری میرم براتون....همتون رو دوست دارم و ....منتظر
صبح زود نوشت:نشد که برم!![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
مهم نوشت:اگه لطف کنی و بری بخونی و دستت هم بره تو جیبت خیلی عالی میشه .چون بنی ادم اعضای یکدیگرند....
شلوغ نوشت:خنده ام میگیره به این پستم نگاه میکنم.همه چی توش پیدا میشه.یه تنه شلوغیه اسم وبلاگو به دوش میکشه![]()
این دیگه اخره شلوغیه:اسمتون رو به میخی ببینید...

















چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
اعیاد شعبانیه مبارک
عیدتون مبارک
دوباره نور دوباره شور
دوباره سرور و باز غرور
نبض آسمان زمین کوه دشت جنگل دریا و ما هنوز می زند . هنوز هستیم تا یکبار دیگر در ضیافتی آسمانی به بهانه ی حسین (ع) عباس (ع) و سجاد (ع) غرق شادی شویم و پر از لبخند خدا
لبخندی از جنس نبی و از جنس علی
پر شویم از خنده ی زهرا(س) و علی(ع)و به نیمه ی ماه برسیم و دلتنگ شویم دلتنگ قدمهای سپید مهدی (عج)دلتنگ بودنش و دلتنگ خوب بودنمان وقتی که میتوانیم در حضورش شادی کنیم و نمی کنیم
دلنگ روهایی که رفتند بی حضورش
اما سپاس خدای را که باز هستیم و نفس می کشیم تا باشیم و در شادی این ماه بهاری دلهایمان را شکوفه باران کنیم و در روزهای مهمانی خدا میوه های بهشتی را سبد سبد به دوش بکشیم و آرام آرام هلهله کنان از میان خلق خدا بگذریم و شایدهایمان را تقسیم کنیم .
هر روز این ماه را جشن بگیریم و با چراغانی خانه هامان روشنی دلهایمان را به رخ آسمان بکشیم و غرق حضور فرزندان نبی شویم .محفل های شادیمان را پر از نور خدا کنیم و در روزهای میلاد فرزندان علی انتظار مهدی زهرا را دوباره فریاد کنیم و یک دل حضور سبزش را طلب کنیم و یک صدا نامش را به آسمان بسپاریم....
الهم عجل لولیک الفرج...
جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰
گل و کباب و ماشینای مدل بالا با طعم مرگ!
نمیدونم از کجا حرف کشیده شد به اینکه :
خوبه ادم بمیره اقلا چارتا ادم با کلاس میان سر قبرش!!!!!!
گله که اورده بودن سر قبر طرف تا اون مهتابیه(فکر کنم سه متری میشد اندازه ای که میگفت) میرسید!!!!!قیمت هم براش تعیین میکردن ۵۰۰هزار تومن!!!!
تا زنده بود یکی سرش نمیزد حالا در خونه اش ترافیک میشه.....!!!!
وقتی زنده بود یه کباب نمیخورد اما الان قابلمه قابلمه کباب میاد تو خونه اش...!!!!!
تا زنده بود یه بار ننشست تو این ماشینه(ماشینه مثل اینکه خیلی مدل بالا بود....!!!!)اما الان عکسش رو زدن پشت شیشه اش!!!!!
قدیما شب جمعه ها همه خونه مادر بزرگ دور هم ....
الانا شب جمعه ها .....
بازم مثال یادتون میاد؟؟؟!!!!
پی نوشت : اگه میتونی الان یه لبخند بنشون رو لبش وقتی مرد و دیگه نیست گریه ی تو به درد خودت میخوره نه اون...........
بعدا نوشت(مخصوص با طعم دل دردیا شایدم درد دل):حماقت یعنی انقدر می روم تا تو دلتنگ شوی، خبری از دلتنگی تو نمیشود! بر میگردم چون دلتنگ می شوم...
چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
بعثت مبارک
شنیدین میگن دلو بزن به دریا؟
منظورشون از دریا چیه؟
همین دریای خزر؟عمان؟اون گنده تراش اطلس و ارام و ....؟
نه میگه دلتو بزن به دریا
دریا کیه ؟ همون که خیلی بزرگه
همون که بزرگی اش اونقدری هست که میتونه یه جا همه چیو کن فیکون کنه...
اره دلتو بزن به دریا
دریا کیه؟دریا خداست
دریا همونه که تو رو افرید بعدشم یه کسای رو آفرید تا هدایتمون کنن
همونای که همشون میگفتن یکی میاد به نام احمد....
اومد
فردا هم روز مبعثشه
روزی که خدا بهش گفت حالا شروع کن.وقتشه....
حتما وقتش بوده دیگه که شروع شده...حالا بعد از ۱۴۰۰ و خورده ای سال ما نشسیتم تو یه سرزمین مثلا اسلامی داریم یه قل دو قل بازی میکنیم....
فردا برای دلگیری ادما برای مریضا برای اونای که سالمن برای اونای که .... نمیدونم برای همه دعا کنید ...و برای فرج اقامون
مبعث مبارک ![]()
دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰
مامولک هم خلقت خداست....
مثلا رفته بودم تو پارک درس بخونم که همسایه با پسرش اومد.پسر همسایه رو صدا زدم تا در مورد نوشته اش که تو جلسه ی ادبی خونده بود بپرسمو نوشته اش رو بگیرم بزارم تو وبم....خلاصه اومد پیشم و نشستیم به حرف و بحث از همون جلسه و خلاصه گل گفتیم و شنفتیم...(مامانامون هم برا خودشون ...)
که یهویی یه مارمولک خوشگل(میبینید چقدر نازه؟؟؟!!!!)اومد رد شد.که پسر همسایه به مامانش گفت و اون از جاش پریدو .....پسرهمسایه رفت که بکشش...گفتم چیکارش داری؟گناه داره بزار بره.گفت:نه حالا برمیگرده میاد تو خونمون....(خونشون کنار پارکه)خلاصه دو تایی پا شدیم که بکشیمش...من یه طرف اونم یه طرف رو گرفت.
تا اینکه کشتش......(فاتحه نمیخونی؟)
من دیدم یه چیزی از کنار سر مارمولکه اومده بیرون.به پسر همسایه گفتم چشش در اومده.گفت نه...
رفتم موبایلم رو آوردم و از چراغ قوه اش استفاده کردم و دیدم بله!!!!!! چشه مبارکشون در اومده...میبینید تو عکسه؟؟؟؟
خلاصه گذاشت و رفت و تموم شد
تااینکه من موندم تو پارک و قرار شد مامان بره شام رو بیاره پارک بخوریم.با خانواده...بهش گفتم دوربینم رو هم بیاره.
منم با هر تلاشی بود مارمولک عزیز رو آوردم پیش خودم کنار زیرانداز و منتظر شدم مامان بیاد
وقتی اومد دوربینو گرفتمو تا تونستم عکس گرفتم ازش....اینقدر عکس گرفتم که دیگه داشت حالم به هم میخورد![]()
تهش یه هو نیگام افتاد به دمش که .... همچین چندشم شد که پرتش کردم اون طرف و مثل بچه آدم نشستم درسمو خوندم.....!!!!!!!!!!!!!
الانم عکسشو گذاشتم تا شما هم بهره ببرید.خیلی نازه مارمولک ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
یه بار تو خونمون مارمولک کشتم .پس افتاد.زیر دلش خیلی قشنگه
جدی میگما یه بار برو ببین....!!
گذاشتمش رو مگش کش و رفتم سمت مامان که مامانو بترسونم یه هو افتاد خودم سه متر پریدم بالا![]()
![]()
![]()
![]()
به خاطر نداشتن برنامه مناسبنتونستم کل مارمولک رو براتون بزارم تا مستفیذ بشین.به زودی میزارمش.....![]()
راستی به ادامه مطلب هم سر بزنید ...نوشته ی پسر همسایه رو گذاشتم.یه حسه پاک و قشنگ...یه درد دله با امام رضا(ع)
کوچه پشتی